اشعار زیبای فروغ فرخزاد
بیرنگ از گذشت زمانها
شاید که بوده اند زمانی
آئینه همچو چشم بزرگی
یکسو نشسته گرم تماشا
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
بر روی شیشه های نگاهش
بنشانده روح عاصی شب را
تو ، خسته چون پرندهء پیری
رو میکنی به گرمی بستر
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
با پلک های بسته لرزان
سر مینهی به سینهء دفتر
گریند در کنار تو گوئی
ارواح مردگان گذشته
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
آنها که خفته اند بر این تخت
پیش از تو در زمان گذشته
ز آنها هزار جنبش خاموش
ز آنها هزار نالهء بیتاب
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
همچون حبابهای گریزان
بر چهرهء فشردهء مرداب
لبریز گشته کاج کهنسال
از غار غار شوم کلاغان
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
رقصد به روی پنجره ها باز
ابریشم معطر باران
احساس میکنی که دریغ است
با درد خود اگر بستیزی
اشعار زیبای فروغ فرخزاد
میبوئی آن شکوفهء غم را
تا شعر تازه ای بنویسی
اشعار زیبای فروغ فرخزاد